Tuesday, December 13, 2011

یه لحظه به یاد خودم افتادم

یادم رفته کی تو آینه به خودم نگاه کردم، کی ابروهامو تمیز کردم،کی به ناخونام سوهان زدم. اصلا دختر بودن رو فراموش کردم تنها کاری که از نظافت دارم حمام رفتنه خدایا چه بلائی داره سرم میاد یا بهتره بگم چه بلائی به سرخودم آوردم این مرض نعلاتی هم که دست از سرم برنمی داره اه...
ولی این جوری بهتره درسته زیاد خسته می شم ولی دیگه گذشتن زمانو نمی فهمم استرسم هم کمتر شده اگه می تونستم این مرض نعلتی رو هم ترک کنم تمرکزم بیشتر می شد نمی دونم از کی کمک بگیرم ولی آخه بهش هم نیاز دارم بد جوری هم فیزیکی هم روحن زجر می کشم.
از امروز درست 2 ماه وقت دارم تا کنکور خدایا کمکم کن همون فاطمه 10 ساله پیش باشم کمکم کن همه چی رو فراموش کنم دستامو، روحمو، دلمو، فکرمو یکی کنم.