Saturday, October 08, 2011

عکس

دیشب متوجه شدم شارژ اینترنتم تموم شده دیگه کامپیوتر رو بستم خیلی خسته بودم از صبح ساعت 8:00 کلاس بودم تا 5:00 بعد از ظهر. امروز صبح که اومدم شرکت رفتم سراغ ایمیلهام ازش ایمیل داشتم یهوئی خواب از چشام پرید زود بازش کردم عین یه بچه که داره شکلاتو باز می کنه 7 و8 تا عکس برام فرستاده بود  حتی یه کلمه برام ننوشته بود.عکسها رو که دیدم انگار آب سرد به سرم ریخته باشند هم عرق کرده بودم هم یخ یخ بودم چقدر خوشحاله ولی خیلی لاغر شده اما چشمهای طوسیش برق میزد تو یکی از عکسها یه دختر خوشکل جلوش نشسته بود شاید اونه نمی دونم از صبح فکر کنم 10 بار فایلو باز کردم نگاش کردم یکی نیست بگه بدبخت چیکار داری می کنی اون رفته خیلی هم خوشحاله از رفتنش و تو با این کابوس نمی تونی کنار بیائی. هیچ فکر نمی کردم دوست داشتن یه نفر اینقدر ضعیفم بکنه. اصلا چرا اون عکسها رو برام فرستاده بود؟ شاید می خواست بگه دیگه خیالت راحت باشه من اومدنی نیستم راحت راحتم اونقدر راحت که می تونم برای پیکنیک برم مناطق آلپ. امروز تا حالا صاحب هیچ کاری نیستم فقط دوست دارم زوم کنم رو عکسش تو چشاش . نمی دونم چرا ولی هیچ وقت فکر نکردم ازم دور شده خیلی نزدیکم تو رویاهام نزدیکترین کسمه. آخه خیلی وقته فیس بوک نمی رم شاید دیگه ناامید شده و به همین خاط برام ایمیل کرده. ولی تازه یکمی آروم شده بودم بی انصاف... اه بابا پاشو به کارت برس

No comments:

Post a Comment