Monday, October 03, 2011

Delete

خیلی خستم کلافم ذهنم پر با این وضع نمی شه درس خوند وضع ذهنم از وضع اتاقم بدتر . بذار اول یکمی این اتاقو تمیز کنم حالا بهتر شد . این مغز و چی کار کنم می شینم رو تختم چراغو خاموش می کنم فقط یه چراغ کوچلو روشن می زارم بعد چشامو می بندم دستمو می برم توش اصلا معلوم نیست چی به چی یه چیز توپ مانندی می یاد تو دستم گرفتم می یارمش بیرون آره این همون نگاههای سنگین خاله زنکهاست که با یک نگاهشون هزار تا حرف بار آدم می کنن این از اونائی که باید بره تو ریسایکل بین خلاص خستم کرده حرفاشون نگاهاشون حاج خانون این دخترتو برای خودت نگهش داشتی؟ پسری نیست که لیاقتشو داشته باشه؟ آره تو بمیری... دوباره دستمو می برم تو یه چیزی وسط وسط به همه چی احاطه داره آره این همونه که کل تمرکز ازم گرفته می یارمش بیرون خودش این اونه کسی که تمام وجودم شده بود اسیرم کرده بود لذت و نگرانی زندگیم شده بود تاریکی و روشنی زندگیم... ول کن الان دیگه کابوس زندگیم شده از اونهائی که باید بره ریسایکل، آخه .. خداجونم کمکم کن انداختم دیگه تموم شد. دوباره دستمو می ندازم تو چیزهای ریز خیلی زیاده حوصله ندارم یکی یکی نگاه کنم یکیشو رندم برداشتم این همون کارهای ناتموممه اینا هم خیلی اذیتم می کنن بعضیاشون دیگه تاریخش خیلی گذشته نمی شه براش کاری کرد اونا رو می ندازم دور ولی برای بعضی هاشون فکرای دارم دوباره دستمو می ندازم تو یه چیزهای خیلی نرمی هست احتمالا اینا همونهای هستن که بهم نیرو میدن باهاشون که هستم خوبم می خندم بلند بلند آره اینا دوستام هستن دوتاشونو خیلی دوست دارم ف و ب هستند بعضی هاشون باید برن دور ... دوباره دستمو می ندازم تو یه چیزی هست نمی شه برداشت ریشه انداخته خیلی محکمه بزور می کنمش سرم درد گرفت آره این همون تنهائی این منم یه جاهایش پوسیده یه جاهایش سیاه شده ... هر رنگی توش هست چی کارش کنم آخه این از کجا این جوری ریشه انداخته انداختمش دور اما مطمئن نیستم دوباره ریشه نندازه. دوباره دستمو می ندازم تو یه چیز نرمی ولی بعضی جاهاش تیز دستمو زخمی کرد میارمش بیرون این مامانم چقدر دوسش دارم اون جاهای تیز زخم زبوناش کاش می زاشتمش بمونه آخه تنها پناهم بزار اون تیزی هارو سوهان کنم بزارمش سرجاش . بعد جوری بهم ریخته این جوری نمی شه  کاش می شد یه جا مشت کنم همه این چیزها رو بندازم تو ریسایکل یعنی من هیچ چی بدرت بخور ندارم نه بابا چرت می گی کلا قبولت ندارم یه زمونی خیلی باحال بودم اونا رو می خوام داشته باشم بزار دربیارم اونا رو یه گرد و خاکشو بگیرم. خسته شدم دیگه بقیش بمونه برای بعد .

No comments:

Post a Comment